اولش خواستم بنویسم که:
"یه روزایی بوده که یه عالمه حرفت رو با یه عالمه حرف پاسخ میگرفتی، اما
روزایی هم اومده که یه عالمه حرفت رو که بعد از یه دنیا چالش و دعوا با خودت گفتی
با یه کلمه پاسخ میگیری"
اما بعد فکر کردم بهتره که بگم:
"یک سال انتظار کمی نیست، یک سال انتظار برای اینکه با تمام وجودت برای
یکی حرف بزنی، شاید یه عالمه دلتنگی و تنهایی و غصه و عشق رو توی 12 تا کلمه و 1
عدد خلاصه کنی، اما همین که دوباره باید یک سال بشینی تا همین کار رو بکنی
سخته...خیلی"
یا شاید شما فکر کنید باید میگفتم که:
"همهی انگیزه، همهی رویا، همهی محبت، همهی احترام، همهی بزرگی، همهی
صداقت، همهی آرامش"
اما الان فهمیدم که بعضی وقتا باید هیچی نگفت، کلمهها و جملههای لعنتی خیلی
پستتر از پذیرفتن رسالت انتقالن.
سکوت، سکوت تواناییش رو داره! یا شاید چشمها.
من احمق همیشه این رسالت رو گذاشتم روی دوش چشمهام و سکوت.
اما نتونستن.
گاهی خوندن میلیونها بارهی یک "ممنون" میارزه
به خوندن تمام شعرا و داستانای دنیا
ممنون